واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
اهل وفا |
وفاداران |
مگر |
جز |
حدیث |
ماجرا، روایت، سخن |
دوست |
محبوب و معشوق |
حدیث دوست |
سخن عشق |
حضرت |
حضور، پیشگاه |
هوا |
آرزو، هوس |
نگسلد پیمان |
پیمان شکنی نکند |
رشته |
رشتۀ محبّت |
ار |
اگر |
چو |
وقتی که |
سودا |
اندیشه، هوس، عشق |
زر |
مال و ثروت |
صحبت مهر و وفا |
همنشینی عاشقانه |
راهگذار |
گذرگاه، محل عبور |
نسیم صبا |
نسیم صبحگاهی |
اسرار |
جمع سرّ، رازها |
با من نمایی |
به من نشان بدهی |
بفرمود |
دستور داد |
بازآمد |
برگشت |
آنچ |
مخفّف آنچه، آن چیز |
وعده کردی |
قول دادی |
زینهار |
مراقب باش، آگاه باش |
||
شیخ |
پیر، مرشد، پیشوای عارفان |
||
معاش |
زندگی، زیست، زندگانی کردن |
||
صبا |
بادی که از طرف شمال شرقی وزد؛ باد بهاری |
||
حُقّه |
محفظۀ کوچکی که دری جداگانه دارد و برای نگهداری اشیای گرانبها به کار می رود، جعبه، صندوق |
||
سودای کاری گرفتن کسی را |
کاری به سر کسی زدن |